حامدبلاگ

همه چی... از همه جا...

حامدبلاگ

همه چی... از همه جا...

ستـارگان محبـوب سینـمای ایران چـرا نیـستند ؟!


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


به نقل از انتخاب؛ اگرچه جوجه ها را آخر پاییز می شمارند اما نیمه اول سال هم، زمان بدی برای چرتکه انداختن نیست. مخصوصا اگر پای ستاره ها در میان باشد که خبردار شدن از حال و روزشان، ماهی یک بار هم حداقل برای طرفدارانشان کم است. در نیمه اول امسال، تعدادی از بازیگران شناخته شده و ستاره های محبوب، هیچ کار سینمایی نکردند و ترجیح دادند اوقاتشان را به کارهای دیگری بگذرانند.

ستاره هایی که از ابتدای سال، نه روی خوشی به پروژه های سینمایی نشان دادند و نه سراغ کارهای تلویزیونی رفته اند و نه حتی در تئاتر سر و کله شان پیدا شده یا حتی اگر کاری داشته اند، هیچ انعکاس خبری نداشته است. به این فهرست نگاهی بیندازید:


به ادامه مطلب بروید...

ادامه مطلب ...

دیالوگ های ماندگار سینما


یه پایان تلخ…….بهتر از یه تلخیه بی پایانه… شهاب حسینی…درباره الی..

 

ما رو واسه زندگی کردن میارن اینجا و این دقیقا همون چیزیه که ازمون می گیرن!!!رستگاری در شائوشانگ

 

من همه آدمای این شهر رو دوست دارم ، چون یکیشونو میشناسم !شبهای روشن – فرزاد موتمن

 

no woman…no kid…!LEON

 

(باغ‌های کندلوس – ایرج کریمی) آذر (خزر معصومی): زنا زود پیر می‌شن، می‌دونی چرا؟ چون عروسک بازی شونم جدیه، رو عمرشون حساب می‌شه. از دو سالگی مادرن. بعد مادر برادرشون میشن. بعد مادر شوهرشون میشن. باباشون که پا به سن می‌ذاره ازشون پرستاری یه مادرو می‌خواد. گاهی وقتا حتی مادر مادرشونم میشن. من شوهر نکردم. ولی مادر مادرم بودم، مادر پدرم بودم، مادر برادرم بودم، تازه به همه اینا بچه‌های به دنیا نیاورده رو هم اضافه کن، مادر اونا هم بودم.

 

ببین… دلخوری، باش… عصبانی هستی، باش… قهری، باش… هر چی می خوای باشی باش… ولی حق نداری با من حرف نزنی… فـهمیـدی…؟

 

دیالوگ رئیس – مسعود کیمیاییرئیس (داریوش ارجمند):باباتو می شناختم! قدیما با آفتابه عرق میخورد، حالا ” ضای ” والضالین نمازشو قد اتوبانِ قم میکشه!

 

“You’ve got to ask yourself one question: ‘Do I feel lucky?’ Well, do ya, punk?”

 

زنده یاد خسرو شکیبایی(حکم)کاش بعضی از آدما قده نصفه ماهی خاویار داشتن!!!

 

هیچوقت وارد رابطه ای نشو که وقتی توی مخمصه قرار گرفتی نتونی ظرف ۳۰ثانیه بی خیالش بشی و فرار کنی.
مخمصه(مایکل مان ۱۹۹۵)

 

ناخدا خورشید؟ همون که یه دست نداره؟!نه! همون که یه دست داره!ناخدا خورشید – ناصر تقوایی

 

پدر (همایون ارشادی):خوب هر چی ملا یادت داده رو ول کن فقط یک گناه وجود داره اونم دزدیه و السلام .هر گناه دیگه ای هم نوعی دزدیه . اگر مردی رو بکشی یک زندگی رو می دزدی حق زنش رو از داشتن شوهر می دزدی .وقتی دروغ میگویی حق کسی رو از دانستن حقیقت میدزدی وقتی تقلب می کنی حق رو از انصاف می دزدی. می فهمی؟

 

بزن به چاک وگرنه درونت رو به بیرونت معرفی می کنم.

.:: بررسی علل موفقیت "ستایش" در گفت‌وگو با نرگس محمدی

 بررسی علل موفقیت "ستایش"  

در گفت‌وگو با نرگس محمدی بازیگر اصلی سریال

 -------------------------------------------

 

مخاطبان قطعاً دیگر از من تکرار نقشی مانند ستایش را نخواهند دید 

 

 

 

"ستایش" جزو معدود سریال‌های هفتگی است که در سال‌های اخیر حسابی گل کرده و توانسته توجه مخاطبان را به خود جلب کند و ثابت کند آن چیزی که برای دیده شدن یک سریال مهم است صرفاً زمان و نوع پخش آن نیست بلکه قصه‌ای است که در آن روایت می‌شود و بازی‌ای است که بازیگران از خود به نمایش می‌گذارند. قصه این سریال در مورد زنی است که با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می‌کند و همین قصه پرکشش باعث شد که عوامل این سریال به فکر ساخت سری دوم آن بیفتند. بار اصلی این اثر برعهده نرگس محمدی بازیگر نقش ستایش است؛ فردی که چند تجربه سینما و تئاتر در کارنامه هنری‌اش داشت؛ اما آن چیزی که باعث دیده شدنش شد، سریال ستایش و یک نقش پرچالش بود. او فارغ‌التحصیل رشته پرستاری است اما در کنار تحصیل به آموزشگاه‌های بازیگری رفت و این حرفه را زیر نظر پرویز پرستویی و حبیب رضایی آموخت. با او پیرامون نقشش و نگاهی که به آینده بازیگری‌اش دارد به گفت‌وگو نشستیم. خواندن این گفت‌وگوی متفاوت را از دست ندهید.
 

به ادامه مطلب بروید....

ادامه مطلب ...

.:: نگاهی به فیلم "سه درجه تب" ::.

دماغ به سبک ایرانی!

 

فیلم "سه درجه تب" نیز با هدف گیشه به میدان آمده است منتهی نه در حد و اندازه ای که به کمدی های سخیف نزدیک شود. از ابتدای فیلم که با شرط عمل زیبایی بینی و انتخاب او برای یک خانواده ثروتمند آغاز می شود و تا انتها که همه چیز به خوبی و خوشی به سرانجام می رسد، فصلی طولانی قرار می گیرد که روایت پراکنده ای را در خود پنهان کرده است؛ پراکندگی این روایت و مدت زمان طولانی طی شده در آن مهمانخانه جز بی حوصلگی مخاطب نکته دیگری را در بر ندارد. انگار صاحب مهمانسرا هیچ تاثیری بر افراد حاضر در آنجا ندارد و حتی به عنوان مسئول قدرت بیرون راندن آنان را ندارد. مثلا حضور آن مرد مسن و داستان عاشقانه اش چه کمکی به داستان دارد و با وجه کمیک ماجرا چه نسبتی می تواند داشته باشد و یا حضور نامزد قبلی سهیل شگفتی چندانی به وجود نمی آورد که بیننده را حداقل به خنده وادار نماید؛ همین نکات است که ذهن را به پراکندگی موجود معطوف می نماید و این که آیا کارگردان بالاخره قصد روایت داستانی را داشته یا نه. کارگردان در واقع تلاش داشته تا با ایجاد موقعیت های متعدد و با هر ترفندی که شده – که بازی بازیگران و نمایش چهره شان شامل آن خواهد شد - بیننده را به خود جذب نماید؛ این ایراد را می توان به روایت از هم گسیخته فیلم نسبت داد که بیش از همه بر شکل گیری موقعیت استوار است تا روند مناسبی از آغاز و پایان را نمایان کند.

فیلم شکل و شمایلی فانتزی به خود گرفته است و تصاویر و چهره ها بیشتر از موارد دیگر در صدد هستند تا بیننده را در کنار ماجرای فیلم نگاه دارند. اگر قرار بر این است که داستان حداقل وجه گیشه را پر کند، باید نگاه جدیدی به ماجرای رخ داده داشته باشیم تا از منظری برای بیننده جذاب جلوه نماید؛ دختری برای ازدواج با یک پسر ثروتمند بینی خود را به دست عمل جراحی می سپارد به این دلیل که خواسته مادر پسر این بوده است. زمانی که همه چیز بر وفق مراد است و دختر انتخاب می شود شناسنامه دختر توسط خودش از میان می رود و حالا نام عبدالکریم سوزنی در شناسنامه جدید حک می شود که حامل ماجراهای بعدی است اما این ماجراهای بعدی فقط با حضور علی صادقی و فصل طولانی جاده و حضور در یک عروسی در بین راه ادامه می یابد که در امتداد روند اصلی داستان نیست. باید بدانیم که هدف داستان نشان دادن وجوه کمدی و سرگرمی است یا به تصویر کشیدن معضلات اجتماعی برای قبول ازدواج که جراحی زیبایی بینی نیز از آن است

فیلم تکلیف خود را با خود و تماشاگر نمی داند؛ موضوعی که می توانست با یک نگاه دقیق و حتی در قالب کمدی با جزییات مناسب تری تصویر شود، به شکل آشفته ای تبدیل شده است که شاید حتی جوابگوی مخاطب عام نیز نباشد. حتی اگر اثری برای سرگرمی و به صرف نمایش برای مخاطبان اکران شود باید نکته قابل قبولی را در آن بیابیم. چینش تصاویر در کنار یکدیگر به منظر رساندن پیام یا مفهومی نیست بلکه هدف نهایی دیدن بازیگران است؛ انگار کارگردان و گروهش باید با سرعت هر چه بیشتر و طی مدت زمان تعیین شده ای فیلمبرداری را به پایان می رساندند و کیفیت معنایی فیلم نیز نزد آن ها چندان اهمیتی نداشته است. موضوع فیلم به نوعی تکراری است و نمی تواند برای مخاطب امروز جذابیت فوق العاده ای داشته باشد مگر آن که نگاهی نو بدون تاکید به گیشه در آن مستتر بوده باشد. با این وصف شاید نویسنده یا کارگردان از ایرادهای بی دلیل منتقدین بر چنین فیلم هایی بگویند و نکات نوشته شده توسط آنان را اشکال گرفتن بی سبب می دانند چرا که از نظر برخی از فیلمسازان عزیز، فیلم دیدن در هر شرایطی جزء لازم زندگی است حتی اگر آن فیلم فاقد معنا و مفهوم خاصی باشد؛ از این رو تمام نقدهای نوشته شده را نوعی روشنفکری می پندارند.

با این همه هر فیلمی باید دارای روایتی منسجم باشد به ویژه فیلم های کمدی که چندی است در نظر عموم شکلی ساده و معمولی یافته اند. به هر حال فیلم از حضور بازیگرانی بهره برده است که سابقه ایفای نقش در حوزه طنز و کمدی دارند و البته در این فیلم باز هم به تکرار رسیده اند مثل علی صادقی که رفتارهایش شبیه گذشته است و حتی رضا عطاران که تصور می شد مسیر رو به رشدی را در ادامه کار بازیگری اش طی نماید. الهام حمیدی در نقش الهام سعی داشته تا از نقش های قبلی اش فاصله بگیرد و به وجوه دیگری از توانایی هایش برسد ولی باز هم بازی اش آنچنان طبیعی نیست تحت تاثیر فضایی که موقعیتی است تا روایتی. لااقل بازیگران می توانستند نمایش تازه ای از بازی ها در این فیلم داشته باشند تا اتفاقات تا این اندازه پراکنده و بی دلیل ارائه نشوند. به نظر می رسد تا زمانی که فیلمسازان به هر قیمتی به گیشه و درآمد حاصل ازآن بیاندیشند،وضعیت به همین منوال خواهد بود تا جایی که زمانی مخاطب نیز از تماشای چنین فیلم هایی دلزده خواهد شد و حتی برای سرگرمی هم که شده پا به سالن سینما نمی گذارد